سير«زمان» از ارسطو تا صدرا(2)


 

نويسنده:سيد صدرالدين طاهري




 

زمان از ديدگاه ابن سينا
 

ابن سينا در كتاب الاشارات و التنبيهات در بخش الهيات و در كتاب شفا در بخش طبيعيات بتفصيل، درباره زمان بحث كرده است. وي در كتاب نخست، در نمط صنع و ابداع، به مناسبت بحث در حادث و قديم به بررسي زمان پرداخته، فصلي را به اثبات واقعيت زمان و فصل ديگري را به بيان تعريف آن اختصاص داده است. ورود به جزئيات بحث او در اين كتاب، و بويژه بيان اعتراضات امام فخر رازي به او و دفاعيات خواجه طوسي از او و ملاحظه پاره اي از قضاوتهاي پسنديده قطب الدين رازي در اين مشاجرات همگي سودمند، و در عين حال از حوصله اين مقال بيرون است، و به همين جهت، براي رعايت اختصار فقط به بيان چكيده نظر وي مي‌پردازيم و در اين مورد به كتاب شفا استناد مي‌كنيم كه به علت يكدست بودن، ساده تر است.
نظر ابن سينا درباب زمان از جهت اساس و استخوانبندي تفاوت عمده اي با نظر ارسطو ندارد. وي ابتدا به بيان اقوال مختلف در هستي و چيستي زمان پرداخته، بعضي را باختصار و بعضي ديگر را بتفصيل نقد كرده و سرانجام زمان را از قبيل كمّ متصل ناپايدار و مقدار حركت فلك دانسته و «آن» را جزء فرضي آن، شمرده است. بنابراين هنگام مطالعه عبارات ابن سينا در باب زمان نبايد منتظر نكته بنيادين و كاملا جديدي بود. اما از آنجا كه گفتار وي ممكن است دربردارنده توضيح ويژه اي باشد و استناد نسبت فوق را نيز تأمين كند به گزيده هايي از ترجمه طبيعيات شفا اشاره مي‌گردد:

1 - اقوال مردود:
 

«بعضي اصلا وجود زمان را منكر شده اند، بعضي آن را امري توهمي پنداشته اند كه وجودش در ذهن است نه در خارج، بعضي آن را نسبتي دانسته اند از اموري به اموري مانند آمدن كسي در طلوع آفتاب، همچنين بعضي آن را جوهر قائم بذات پنداشته اند[20] و بعضي حركت را هر قسم كه باشد، زمان دانسته اند»[21].

2 - تفاوت زمان و حركت:
 

«زمان، حركت نيست، چون حركت تند و كند دارد و زمان، ندارد».[22]

3 - ارتباط زمان و حركت:
 

«... و نبايد تصور كرد كه چون گفتيم زمان بسته بحركت است. اگر بنا باشد زمان وجود داشته باشد هر حركتي زماني ايجاد مي‌كند، چنانكه مي‌دانيم كه حركات مستقيم زمان ايجاد نمي‌كنند بلكه بواسطه وجود جهات است و وجود جهات بواسطه چرخيدن فلك و چرخيدن فلك زمان را احداث مي‌كند كه هم حركت فلك را تقدير مي‌كند و هم حركات ديگر را و اگر فلك نبود و نمي‌چرخيد نه زمان بود نه جهات ديگر و نه حركات ديگر».[23]

4 - «آن»:
 

«... زمان چون پيوسته است، نمي‌توان بريدگي در او قائل شد و اگر اجزائي جدا از يكديگر در آن فرض شود كه آنها را «آن» نامند، اين اجزاء، يعني «آن»ها وجودشان بالفعل نيست; بالقوه است...»[24]
«... زمان اجزاء بالفعل كه تقسيم ناپذير نباشند ندارد ... چنانكه خط را همواره مي‌توان تقسيم كرد و هيچ وقت به نقطه كه وجود مستقل داشته باشد نمي‌رسيم; و وجود «آن» در زمان، مانند وجود نقطه است در خط».[25]

5 - نفي عليت از زمان:
 

«... زمان هر چند علت وجود چيزي نمي‌شود اما مردم اموري را كه موجود و معدوم مي‌شوند چون علت ظاهري براي آن نبينند آن را بزمان و روزگار منسوب مي‌كنند».[26][27]

6 - خلاصه كلام:
 

«زمان وجود دارد، اما وجودش قائم بخود نيست، بلكه بواسطه حركت و تجدد ]است كه آن نيز[ قائم به ماده است لذا تجدد نيز بايد مستمر باشد.
پس: زمان مقدار است و مقداري است متصل و محاذي حركت و مسافتها و در او فصلي مي‌توان توهم كرد و آن فصل «آن» است».[28]

شيخ اشراق و مسئله زمان
 

شهاب الدين سهروردي ملقب به شيخ اشراق از اساطين حكمت اسلامي است و شناسايي كامل سير آراء در هر يك از مسائل فلسفه اسلامي، بدون توجه به نظريات او ناقص مي‌نمايد.
تفصيل رأي شيخ اشراق درباره زمان - و مكان - گويا در بخش طبيعيات از كتاب المشارع و المطارحات ذكر شده باشد. اما ديگر آثار فلسفي وي كه غالباً در الهيات و منطق بحث مي‌كنند، مطلب مفصلي در اين باب ندارند. از اين جهت با وجود تفحص بسيار[29] در آثار مذكور فقط به چند سطري مي‌توان برخورد كه درباره زمان و مكان با هم ايراد شده و فقط يك سطر آن تنها بزمان اشاره مي‌كند; اما همان يك سطر و موقعيت ايراد آن نظر او در باب زمان را معلوم مي‌دارد. شيخ در مبحث جوهر و عرض از كتاب المشارع و المطارحات پس از تقسيم كميت به متصل و منفصل وتقسيم كمّ متصل به پايدار و ناپايدار (قارّ و غيرقار) مي‌گويد: «اما قسمي كه ممكن نيست كه جز بر طريق تجدد باشد زمان است»[30].
در متن كوتاه فوق، تعريف زمان و خصوصيات آن بصراحت بيان نشده است. اما معرفي آن بعنوان كميت متصل ناپايدار، اتحاد بنيادين رأي او با ابن سينا و ارسطو را مكشوف مي‌دارد و پيداست كه آنچه توسط اين مقدار متصل ناپايدارتقدير مي‌شودچيزي جزحركت فلك نيست.
البته نظر شيخ اشراق درباره عقول و افلاك تا حدودي با نظر مشائيان تفاوت دارد. ولي مهمترين اختلاف آنان در تعداد است و اصل حركت فلك; دوراني و يكساني و دوام حركت فلك و تأثير آن در ديگر حركات و مقياس بودن آن براي بقيه حركات را شيخ اشراق، همانند مشائيان، پذيرفته است.[31]
بنابراين مي‌توان گفت تا اينجا هيچ نظريه جديدي درباره زمان، در مقابل نظر ارسطو، ارائه نشده است.

پي‌نوشت‌ها:
 

[20]-ابن سينا، شفا، سماع طبيعي(ترجمه محمدعلي فروغي)، ص477.
[21] - همان، 478.
[22] - همان.
[23] - همان، 483-482.
[24] - همان، 481-480.
[25] - همان، 480.
[26] - همان، 483.
[27] - چنانكه ملاحظه مي‌شود، ابن سينا با تذكر اين نكته كه زمان، علت چيزي نمي‌شود، خود را از مسامحه اي كه ارسطو مرتكب شد بركنار داشته است.
[28] - شفا(منبع پيشين)، ص480.
[29] - براي كسب نظر شيخ اشراق درباره زمان كتابهاي حكمة الاشراق، المقاومات، التلويحات، رساله اعتقاد الحكماء و الهيات و منطق از المشارع و المطارحات بطور كامل تفحص گرديد.
[30] - شيخ اشراق المشارع و المطارحات، چاپ انجمن فلسفه (مجموعه يكم)، ص235، سطر 13.
[31] - به المشارع، مشرع ششم، فصلهاي پنجم، هشتم و نهم; و حكمة الاشراق، مقاله دوم، فصلهاي چهارم، هشتم و مقاله سوم، فصل هاي دوم و سوم و مقاله چهارم، فصل دوم مراجعه شود.
 

منبع: www.mullasadra.org